کمربندهای وان آلنVan Allen beltsواژههای مصوب فرهنگستاندو کمربند تابشی، دورتادور زمین، حاوی ذرات باردار به دامافتاده
کمربندگیلغتنامه دهخداکمربندگی . [ ک َ م َ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب )مستعد بودن و مهیا شدن برای خدمت . (ناظم الاطباء).
کمربندیلغتنامه دهخداکمربندی . [ ک َ م َ ب َ ] (حامص مرکب ) کمر بستن . کمربند بر میان بستن : به خرگه رو که از شاهان کمربندی فراگیری بیا در خانه کز قاری قباپوشی بیاموزی . نظام قاری . || آمادگی برای خدمت . (ناظم الاطباء). خدمتگاری .-
کمربندیفرهنگ فارسی معین( ~ . ~ .) 1 - (ص نسب .) منسوب به کمربند. 2 - دارای حالتی چون کمربند. 3 - (اِ.) جاده ای که دور شهر کشیده می شود تا خودروها مجبور به گذشتن از داخل شهر نباشند.