کمربند تابش وانآلِنVan Allen radiation beltواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کمربندهای تابشی یونی قوی در فضای پیرامون زمین که از ذرات باردار انرژی بهدامافتاده در میدان زمینمغناطیسی تشکیل شده است
کمربندلغتنامه دهخداکمربند. [ ک َ م َ ب َ ] (اِ مرکب ) چیزی را گویند که بر میان بندند. (برهان ). میان بند. (غیاث ). به معنی کمر است یعنی آنچه بر میان بندند.(آنندراج ). هر آنچه بر میان بندند. منطقه . (ناظم الاطباء). تسمه ای از چرم ، پارچه و جز آن که بر کمربندند. منطقه . (فرهنگ فارسی معین ). میان
کمربندفرهنگ فارسی معین( ~ . بَ) (اِمر.) 1 - تسمه ای از چرم و پارچه و هر آن چه بر کمر بندند. 2 - منطقه . 3 - نوکر، ملازم . 4 - (کن .) محبوب ، معشوق .
کمربندلغتنامه دهخداکمربند. [ ک َ م َ ب َ ] (اِ مرکب ) چیزی را گویند که بر میان بندند. (برهان ). میان بند. (غیاث ). به معنی کمر است یعنی آنچه بر میان بندند.(آنندراج ). هر آنچه بر میان بندند. منطقه . (ناظم الاطباء). تسمه ای از چرم ، پارچه و جز آن که بر کمربندند. منطقه . (فرهنگ فارسی معین ). میان
کمربندفرهنگ فارسی معین( ~ . بَ) (اِمر.) 1 - تسمه ای از چرم و پارچه و هر آن چه بر کمر بندند. 2 - منطقه . 3 - نوکر، ملازم . 4 - (کن .) محبوب ، معشوق .
کمربندلغتنامه دهخداکمربند. [ ک َ م َ ب َ ] (اِ مرکب ) چیزی را گویند که بر میان بندند. (برهان ). میان بند. (غیاث ). به معنی کمر است یعنی آنچه بر میان بندند.(آنندراج ). هر آنچه بر میان بندند. منطقه . (ناظم الاطباء). تسمه ای از چرم ، پارچه و جز آن که بر کمربندند. منطقه . (فرهنگ فارسی معین ). میان