کمزارلغتنامه دهخداکمزار. [ ک ُ ] (اِخ ) شهرکی است از نواحی عمان بر ساحل دریا در میان دره و آب آن از چشمه های شیرین و روان تأمین می گردد. (از معجم البلدان ).
قمجارلغتنامه دهخداقمجار. [ ق ِ ](معرب ، ص ، اِ) قَوّاس . قمنجر. (اقرب الموارد). رجوع به قمنجر شود. || غلاف سکین . (المعرب جوالیقی ص 253). و این فارسی معرب است . (جوالیقی ص 253).
ضعیففرهنگ مترادف و متضادبیحال، بیقدرت، خفیف، راجل، زار، زبون، سست، عاجز، فرسوده، قاصر، کمزور، لاغر، ناتوان، نحیف، نزار ≠ قوی