کمعمقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد سم] کمعمقی سطح، رو، زیر، کنار، پوسته، رویه، پوشش، بیرون خراش، راش جزیی جای کمعمق: حوض، گدار، گذر، دریاچه سطحی بودن، دانش سطحی، عدم اهمیت برداشتن سطحی، تراشکاری، رندهکاری، برادهبرداری
کمعمقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد معمق، سطحی، نازک، باریک، تَخت، صاف بیاهمیت تراشیده، برجسته، برآمده
حفرۀ پایینترقوهایinfraclavicular fossa, fossa infraclavicularisواژههای مصوب فرهنگستانفرورفتگی کمعمقی در پایین ترقوه متـ . مثلث پایینترقوهای، مثلث پایینچنبری infraclavicular triangle
شناور جولانمحدودhampered vesselواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که به دلایل مختلف نظیر عرض و محدودۀ ناکافی برای حرکت یا کمعمقی آب توانایی انجام حرکات و تغییر مسیر را ندارد
دانش سطحیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال طحی، دانش خام، آشنایی، آشنایی سطحی، کنایه خرافات خطا، اشتباه مدرکگرایی، تظاهر کم عمقی بچهمکتبی، جاهل
شاطرلنگهلغتنامه دهخداشاطرلنگه . [ طِ ل َ گ َ / گ ِ ] (اِخ ) نام یکی از دماغه های دریای خزر واقع در شاخه ٔ کم عمقی از آب دریا در شبه جزیره ٔ آشوراده . رجوع به مازندران و استراباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 89 و <span class="h