کندبصریلغتنامه دهخداکندبصری . [ ک ُ ب َ ص َ ] (حامص مرکب ) اندکی بینایی چشم . کندچشمی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کندچشمی شود.
کندبصرلغتنامه دهخداکندبصر. [ ک ُ ب َ ص َ ] (ص مرکب ) کسی که بینایی چشمش اندک باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : نازک رقمان دست ندارند ز صنعت گر ذوق تماشا نبود کندبصر را. مخلص کاشانی (از بهار عجم ).رجوع به کندچشم شود.
کندچشمیلغتنامه دهخداکندچشمی . [ ک ُ چ َ ] (حامص مرکب ) کندبصری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کندبصری شود.
کندنظریلغتنامه دهخداکندنظری . [ ک ُ ن َ ظَ ] (حامص مرکب ) کندبصری . کندچشمی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کندنظر شود.