گاراژداریلغتنامه دهخداگاراژداری . (حامص مرکب ) عمل گاراژدار. گاراژ داشتن . به کار گاراژ پرداختن . رجوع به گاراژ و گاراژدار شود.
اردوگیریلغتنامه دهخدااردوگیری . [ اُ ] (حامص مرکب ) در زنبور عسل ، گروه گیری . رجوع به گروه گیری شود.