arrangeدیکشنری انگلیسی به فارسیترتیب دادن، مرتب کردن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، اراستن، قرار گذاشتن، طبقه بندی کردن، طبقهبندییا جور کردن
همسانپوشانuniformed services staffواژههای مصوب فرهنگستانکارکنانی با لباسهای همسان که ارائة خدمات شخصی مهمانان مهمانخانه را به عهده دارند و شامل مهمانبَران و مسئول اطلاعات و مهمانبان (security) و جامهبر و خودروبان (garage) میشود