گترفرهنگ فارسی عمید۱. روپوش نواریشکل کفش که از پارچۀ ضخیم دوخته میشود.۲. تکه پارچهای که مانند ساق پوتین میدوزند و برای محافظت ساق پا از سرما، برف، و باران روی کفش و بالای مچ پا میبندند.
گترلغتنامه دهخداگتر. [ گ ِ ] (فرانسوی ، اِ) قطعه هایی از پارچه که قسمت پائین ساق پا و بالای کفش را می پوشاند. روپوش کفش که از پارچه آن را میدوزند برای محافظت کفش از باران و برف و گل .
گذربرگ تیرTIR carnet, carnet de TIR (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمجوز سازمان حملونقل بینالمللی جادهای (TIR) به وسایل نقلیۀ باری برای عبور از مرز کشورهای عضو با برخورداری از تسهیلات گمرکی
تایرtyre/ tireواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای لاستیکی که بر روی چرخ وسیلۀ نقلیه سوار میشود بهنحویکه با سطح زمین همواره در تماس است و با کاستن از شدت ضربات ناشی از عوارض جاده و تحمل بار واردشده، حرکت چرخ و جابهجایی وسیلۀ نقلیه را بسیار آسان میکند
رَسَن تایرtire cordواژههای مصوب فرهنگستانرسنی از مواد بسپاری یا معدنی که از تاباندن تکرشتهها یا تکرشتههای چندلا یا نخ شکل میگیرد و برای تقویت تایر به کار میرود
سوخت تایریtire-derived fuelواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سوخت که از خرد کردن تایرهای فرسوده به دست میآید
پایشگر باد تایرtire pressure monitoring systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که پیوسته فشار باد تایرها را میسنجد و در صورت کم شدن فشار باد از حد تعیینشده، هشدار میدهد اختـ . پات TPMS
گترملغتنامه دهخداگترم . [ گ ُ رُ ] (اِ) لاف و گزاف . سخنی که از حد و اندازه ٔ گوینده متجاوز باشد. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). لاطایل . مؤلف جهانگیری گثرم با ثای مثلثه آورده است . رجوع به گثرم شود.
سرموجلغتنامه دهخداسرموج . [ س َ ] (معرب ، اِ مرکب ) نوعی از موزه . چارق . پاتاوه .گتر . (دزی ج 1 ص 650).
gambadoدیکشنری انگلیسی به فارسیقماربازی، جفتک، گتر، طفره، چکمه رکابی و ساقه بلند سواری، زنگار یا پا پیچ سوار کاری
gambadosدیکشنری انگلیسی به فارسیگامبادوس، جفتک، گتر، طفره، چکمه رکابی و ساقه بلند سواری، زنگار یا پا پیچ سوار کاری
گتره ییلغتنامه دهخداگتره یی . [ گ ُ رَ / رِ ] (ص ، ق ) (در تداول عامه ) کتره ای . هردن بیل . هردم بیل . || بغلط. || به تخمین . || چکی . بدون حساب دقیق . || گزاف . جزاف . رجوع به کتره ای شود.
گترملغتنامه دهخداگترم . [ گ ُ رُ ] (اِ) لاف و گزاف . سخنی که از حد و اندازه ٔ گوینده متجاوز باشد. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). لاطایل . مؤلف جهانگیری گثرم با ثای مثلثه آورده است . رجوع به گثرم شود.
گتره ایفرهنگ فارسی معین(گُ رَ) (ق مر.) (عا.) 1 - به قیمت مقطوع ، بی آن که وزن کنند و یا بشمرند. 2 - به تخمین ، بدون حساب دقیق . 3 - بیهوده .
گادمه گترلغتنامه دهخداگادمه گتر. [ م َ گ َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قراتوره بخش دیواندره ، واقع در شهرستان سنندج در 43 هزارگزی شمال خاور دیواندره و 5 هزارگزی جنوب خاور آقکند. جلگه ، سردسیر. دارای 2
بزرگترلغتنامه دهخدابزرگتر. [ ب ُ زُ ت َ ] (ص تفضیلی ) نقیض کوچکتر. کلان تر.مهتر. باعظمت تر. جسیم تر. مسن تر. (ناظم الاطباء). اکبر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). اعظم . (منتهی الارب ). مهتر. مه . مهینه . (یادداشت بخط دهخدا) : و اینکه [ افشین ] خلیفه و همه ٔ بزرگان ح
بگترلغتنامه دهخدابگتر. [ ب َ ت َ ] (اِ) نوعی از سلاح جنگ باشد، و آن آهنی چند است که بهم وصل کرده اند و بر روی آن مخمل و زربفت و امثال آن کشیده اند و در روزهای جنگ پوشند و به ترکی قتلاو گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ). کلمه ٔ ترکی جغتایی است . (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). نوعی از لباس