خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گران بار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گران بار
/gerānbār/
معنی
۱. انسان یا حیوانی که بار سنگین بر پشت داشته باشد.
۲. [قدیمی] درخت پرمیوه.
۳. [قدیمی، مجاز] شخص بردبار.
۴. [قدیمی] زن آبستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
laden
-
جستوجوی دقیق
-
گران بار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerānbār ۱. انسان یا حیوانی که بار سنگین بر پشت داشته باشد.۲. [قدیمی] درخت پرمیوه.۳. [قدیمی، مجاز] شخص بردبار.۴. [قدیمی] زن آبستن.
-
گران بار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
laden
-
واژههای مشابه
-
خرده معامله گران
علوم اقتصادی
retail trading
-
خاک گران
لغتنامه دهخدا
خاک گران . [ ک ِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاک سنگین . این ترکیب از یک نظر قدیمی درباره ٔ عناصر نشأت گرفته است و آن این بوده که قدماء ترتیب قرار گرفتن عناصر را بر این نهج می دانسته اند: خاک بواسطه ٔ ثقل خود در زیر همه ٔ عناصر است . بر روی آن آب ...
-
خواب گران
لغتنامه دهخدا
خواب گران . [ خوا / خا ب ِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب سنگین . خواب عمیق . (یادداشت مؤلف ).
-
جان گران
لغتنامه دهخدا
جان گران . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مقلوب گران جان . (آنندراج ). سخت جان : من بسخن مبدع و منکر مراجوقی از این سرسبک جان گران . خاقانی .شاه است گران سر ار چه رنجی زین بنده ٔ جان گران ندیده ست . خاقانی .گفتم بخیال او که آوخ من دل سبکم تو جان گرانی .خاقانی .
-
گرانمهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: gerān mehr) دارای مهر محبت زیاد و فراوان .
-
گران ناز
فرهنگ نامها
(تلفظ: gerān nāz) دارای ناز ، کرشمه و غمزهی فراوان ؛ دارنده ی قشنگی و زیبایی زیاد ؛ (به مجاز) جذاب و خوشایند.
-
گچ گران
لغتنامه دهخدا
گچ گران . [ گ َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، 15000هزارگزی جنوب خاوری فهلیان ، کنار راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان است . دامنه ، گرمسیری ، مالاریائی و سکنه ٔ آن 305 تن است . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، برنج ،...
-
گران آمدن
لغتنامه دهخدا
گران آمدن . [ گ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناگوار افتادن . ناگوار آمدن . دشوار افتادن . || گران آمدن گفتاری به کسی . برخوردن به او : مهر فیروز گفت که اگر بر تو گران نیاید مرابدان مقام شما توانی برد. (تاریخ طبرستان ص 68). یکی عیب است اگر ناید گرانت که بویی...
-
گران بودن
لغتنامه دهخدا
گران بودن . [ گ ِدَ ] (مص مرکب ) آبستن بودن . حامل بودن : گران بود و اندر شکم بچه داشت همی از گرانی بسختی گذاشت . فردوسی . || گران بودن بیمار کنایه از مشرف بودن بیماربر مرگ . (آنندراج ). کنایه از اشتداد بیماری که بیم مرگ در آن باشد. (مجموعه ٔ مترادفا...
-
گران خریدن
لغتنامه دهخدا
گران خریدن . [ گ ِ خ َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به بهای بسیار خریداری کردن . مقابل ارزان خریدن . اِرهان . مغالات . (تاج المصادر بیهقی ).
-
گران شدن
لغتنامه دهخدا
گران شدن . [ گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناگوار و نامطبوع گردیدن : کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم از آن سبب که به خیری همی بپوشم ورد. کسائی .از بس که سر به خانه ٔ هر کس فروکندسرد و گران و بی مزه شد میهمان برف . کمال الدین اسماعیل . || سنگین شدن سر پس ا...
-
گران کردن
لغتنامه دهخدا
گران کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دشوار کردن . سخت کردن . مشکل کردن : بدان ره که گفت اوسپه را بران مکن بر سپه کار رفتن گران . فردوسی . || سنگین کردن . ثقیل کردن . وزین کردن : خون ریز این [ خزان ] قنینه ٔ می را گران کندخون ریز آن ترازوی طاعت کند گ...