گرسیوزلغتنامه دهخداگرسیوز. [ گ َ سی وَ ] (اِخ ) کرسیوز، در اوستا کرسوزده (از دو جزء: کرسه ، لاغر و اندک ، و زده ، قوت ، پایداری ) به معنی استقامت و پایداری کم دارنده . نام برادر افراسیاب است . (یشتها پورداود ج 1 ص 211) (حاشیه ٔ
گرسیوزفرهنگ نامها(تلفظ: garsivaz) به معنی دارندهی استقامت و پایداری اندک ؛ (در اعلام) برادر افراسیاب تورانی و پسر پشنگ .
پریسوزلغتنامه دهخداپریسوز. [ پ َ ] (اِخ ) نام دیری و معبدی در زمان خسروپرویز و بعضی گویند نام مقامی است که شیرین از دشت انجوک به آنجا رفت . (برهان قاطع) : از آنجا تا در دیر پری سوزپریدندی پریرویان در آن روز.نظامی (از فرهنگ جهانگیری ).<br
شوم رویلغتنامه دهخداشوم روی . (ص مرکب ) نامبارک روی . منحوس رخ . مقابل فرخ لقا : به گفتار گرسیوز شوم روی گران کرد بیهوده دل را بدوی .فردوسی .
کرسیونلغتنامه دهخداکرسیون . [ ک َ ] (اِخ ) نام پهلوانی تورانی . (فرهنگ شاهنامه ٔ ولف ) : چو پیران و گرسیوز رهنمون قراخان و چون شیده و کرسیون .فردوسی .
گلبادلغتنامه دهخداگلباد. [ گ ُ ] (اِخ ) ازپسران ویسه که از پهلوانان تورانی است : سپهبدگزین کرد گلباد راچو گرسیوز و جهن و پولاد را. فردوسی .رجوع به ولف شود.