رفتگارلغتنامه دهخدارفتگار. [ رَ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) مقابل ماندگار. رفتنی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفتنی شود.
رفتارلغتنامه دهخدارفتار. [ رَ ] (اِمص ) سلوک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن . و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). معاملت . معامله . سلوک : خوش رفتاری ؛ حسن سلوک . (یادداشت مؤلف ) : غالباً نشانه
رفتارفرهنگ فارسی عمید۱. واکنشهای انسان یا حیوان به محرکهای خارجی؛ طرز عمل.۲. [قدیمی] رفتن.۳. [قدیمی] خرامیدن؛ با ناز راه رفتن.
گرفتارفرهنگ فارسی عمید۱. اسیر؛ دربند؛ دستگیرشده.۲. دچار.۳. [عامیانه] پرمشغله.۴. مبتلا به سختی، رنج، و امثال آنها.۵. [مجاز] عاشق؛ شیفته.⟨ گرفتار آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ گرفتار شدن⟨ گرفتار ساختن: (مصدر متعدی) = ⟨ گرفتار کردن⟨ گرفتار شدن: (مصدر لازم)<
گرفتارلغتنامه دهخداگرفتار. [ گ ِ رِ ] (ن مف ) اسیر. مبتلا. دربند : کجا یافت خواهی تو آرامگاه از آن پس کجا شد گرفتار شاه . فردوسی .چو خاقان ز نخجیر بیدار شدبه دست خزروان گرفتار شد. فردوسی .هر روز مرا
گرفتار کردنلغتنامه دهخداگرفتار کردن . [ گ ِ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر کردن . در بند کردن . مقید کردن : آن را که به کین جستن تو دست همی سودسلطان جهان کردبه دست تو گرفتار. فرخی .کس دل به اختیار بمهرت نمیدهددامی نهاده ای و گرفتار میکنی
گرفتارفرهنگ فارسی عمید۱. اسیر؛ دربند؛ دستگیرشده.۲. دچار.۳. [عامیانه] پرمشغله.۴. مبتلا به سختی، رنج، و امثال آنها.۵. [مجاز] عاشق؛ شیفته.⟨ گرفتار آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ گرفتار شدن⟨ گرفتار ساختن: (مصدر متعدی) = ⟨ گرفتار کردن⟨ گرفتار شدن: (مصدر لازم)<
گرفتارلغتنامه دهخداگرفتار. [ گ ِ رِ ] (ن مف ) اسیر. مبتلا. دربند : کجا یافت خواهی تو آرامگاه از آن پس کجا شد گرفتار شاه . فردوسی .چو خاقان ز نخجیر بیدار شدبه دست خزروان گرفتار شد. فردوسی .هر روز مرا
خون گرفتارلغتنامه دهخداخون گرفتار. [ گ ِ رِ ] (ص مرکب ) احمق . ابله . (ناظم الاطباء). || خون گیر. رجوع به خون گیر شود.
گرفتارفرهنگ فارسی عمید۱. اسیر؛ دربند؛ دستگیرشده.۲. دچار.۳. [عامیانه] پرمشغله.۴. مبتلا به سختی، رنج، و امثال آنها.۵. [مجاز] عاشق؛ شیفته.⟨ گرفتار آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ گرفتار شدن⟨ گرفتار ساختن: (مصدر متعدی) = ⟨ گرفتار کردن⟨ گرفتار شدن: (مصدر لازم)<
گرفتارلغتنامه دهخداگرفتار. [ گ ِ رِ ] (ن مف ) اسیر. مبتلا. دربند : کجا یافت خواهی تو آرامگاه از آن پس کجا شد گرفتار شاه . فردوسی .چو خاقان ز نخجیر بیدار شدبه دست خزروان گرفتار شد. فردوسی .هر روز مرا