انگشت میانیmiddle finger, digit medius, digit tertius manusواژههای مصوب فرهنگستانسومین انگشت که بلندترین انگشت دست است
منوحلغتنامه دهخدامنوح . [ م َ ] (ع ص ) ناقه که به زمستان شیر دهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتری که به زمستان شیر میدهد. (ناظم الاطباء). ناقه که شیرش پس از سپری شدن شیر دیگر شتران ، باقی بماند و عبارت صحاح چنین است : ماده شتری که در زمستان پس از سپری شدن شیر دیگر شتران شیر دهد. (از اقرب
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م َ ] (ع ص ) بازدارنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازدارنده و بسیار منعکننده . (غیاث ). شدیدالمنع. (اقرب الموارد) : و اذا مسه الخیر منوعاً. (قرآن 21/70).
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ منع. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به منع شود.
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م ُ ن َوْ وِ ] (ع ص ) نوع نوع سازنده . نوع نوع کننده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزد منطقیان بر فصل اطلاق می شودچه فصل است که نوع را به نوعیت تثبیت می نماید. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1417). فصل
أَحرَجَ (حَرَّجَ) عليدیکشنری عربی به فارسیقدغن کرد , منوع کرد , منع کرد , تحريم کرد , ممانعت کرد , سخت گرفت بر
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ منع. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به منع شود.
ممانعلغتنامه دهخداممانع. [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) بازدارنده و مقاومت کننده . منعکننده . مَنوع . || مزاحم و سرکش . گردنکش . (از ناظم الاطباء).
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م ُ ن َوْ وِ ] (ع ص ) نوع نوع سازنده . نوع نوع کننده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزد منطقیان بر فصل اطلاق می شودچه فصل است که نوع را به نوعیت تثبیت می نماید. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1417). فصل
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م َ ] (ع ص ) بازدارنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازدارنده و بسیار منعکننده . (غیاث ). شدیدالمنع. (اقرب الموارد) : و اذا مسه الخیر منوعاً. (قرآن 21/70).
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م َ ] (ع ص ) بازدارنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازدارنده و بسیار منعکننده . (غیاث ). شدیدالمنع. (اقرب الموارد) : و اذا مسه الخیر منوعاً. (قرآن 21/70).
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ منع. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به منع شود.
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م ُ ن َوْ وِ ] (ع ص ) نوع نوع سازنده . نوع نوع کننده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزد منطقیان بر فصل اطلاق می شودچه فصل است که نوع را به نوعیت تثبیت می نماید. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1417). فصل
ممنوعلغتنامه دهخداممنوع . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از منع. منعشده . بازداشته شده . نهی شده . (از ناظم الاطباء).بازداشته شده . (آنندراج ). بازداشته . محظور. ناروا.- ممنوع الصرف یا ممنوع التصرف ؛ غیرمنصرف . کلماتی که تنوین و جر نمی گیرند، مانند احمد و عثمان . رجوع به
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م َ ] (ع ص ) بازدارنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازدارنده و بسیار منعکننده . (غیاث ). شدیدالمنع. (اقرب الموارد) : و اذا مسه الخیر منوعاً. (قرآن 21/70).
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ منع. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به منع شود.
منوعلغتنامه دهخدامنوع . [ م ُ ن َوْ وِ ] (ع ص ) نوع نوع سازنده . نوع نوع کننده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزد منطقیان بر فصل اطلاق می شودچه فصل است که نوع را به نوعیت تثبیت می نماید. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1417). فصل