چماستانلغتنامه دهخداچماستان . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل که در 18 هزارگزی جنوب خاوری سولده و 12 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کناره واقع است . دشت و معتدل است و 470 تن
مایستانلغتنامه دهخدامایستان . [ ی َ ] (اِمرکب ) جایگاه و مرکز سرمایه و سود. (گنجینه ٔ گنجوی ص 140). از «مایه » + «ستان » پساوند مکان : بهتر از این مایستانیت نیست سود کن آخر که زیانیت نیست .نظامی (از گنجینه ٔ
مایستانلغتنامه دهخدامایستان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیارستاق . ییلاقی است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
میوستانلغتنامه دهخدامیوستان . [ م َی ْ / م ِی ْ وِ ] (اِ مرکب ) موزار. رز. رزستان . تاکستان . (یادداشت مؤلف ). باغ انگور. باغ رز.
گماشتهلغتنامه دهخداگماشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ، اِ) عامل . وکیل . کارگزار. (آنندراج ). ناظر. سرکار. پیشکار. (ناظم الاطباء). موکل : نامه ها رسید که سلیمانی رسید به شبورقان و از ری تا آنجا ولاة و عمال و گماشتگان سلطان سخت نیکو تعهد ک
بيروقراطيةدیکشنری عربی به فارسیرعايت تشريفات اداري بحد افراط , تاسيسات اداري , حکومت اداري , مجموع گماشتگان دولتي , کاغذ پراني , ديوان سالا ري