گمیزندگیلغتنامه دهخداگمیزندگی . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل گمیزنده . عمل شاش و گمیز کننده . گمیزنده بودن .
میزندگیلغتنامه دهخدامیزندگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) کیفیت و حالت میزنده . میزش . اسم مصدر از میختن و میزیدن به معنی بول کردن .(از یادداشت مؤلف ). رجوع به میزیدن و میختن شود.
مزندگیلغتنامه دهخدامزندگی . [ م َ زَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی مزنده . چشندگی . رجوع به مزنده و مزیدن شود.
مجندهلغتنامه دهخدامجنده . [ م َ ج َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 646 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مجندهلغتنامه دهخدامجنده . [ م َ ج َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری است که در بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر واقع است و 551 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مجندهلغتنامه دهخدامجنده . [ م ُ ج َن ْ ن َ دَ /دِ ] (ع ص ) مجندة. جمع کرده شده . گردکرده : و در مقدمه فرمودتا آن ملاعین مجنده و اکفاء او را که در جمال آباد موقوف کرده . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مجندة شود.