گندویدسترلغتنامه دهخداگندویدستر. [ گ ُ دِ دَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جندبیدستر. گندبیدستر. رجوع به گندبیدستر شود.
فاجشهلغتنامه دهخدافاجشه . [ ج ِ ش َ / ش ِ ] (اِ) جندبیدستر، که آن را آش بچه هاگویند. (برهان ). گندبیدستر. خایه ٔ سگ آبی ، که درمان برخی از دردهای کودکان است . رجوع به آش بچگان شود.
آش بچگانلغتنامه دهخداآش بچگان . [ ب َ ] (اِ مرکب ) جندبیدستر. جندبادستر. قندزقوری . قندقیرس . (مخزن الادویه ). گندبیدستر. جندقضاعه . گندسکلابی . خایه ٔ سگ آبی . جندقندز. قسطور. قسطوریون : جندبیدستر آش بچگانست که کند دفع علت صبیان .یوسفی طبیب .
جندبیدسترفرهنگ فارسی معین(جُ دِ دَ تَ) [ معر ] (اِمر.) = جندبادستر. گندبیدستر: بیضة بیدستر است که سابقاً در تداوی ضددردهای عصبی و ناراحتی های روحی و ضایعات سیفلیسی و امراض عفونی دیگر به کار می رفته است ؛ خصیة الکلب البحر، خایة سگ آبی .
جندبیدسترلغتنامه دهخداجندبیدستر. [ ج ُ دِ دَ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب گندبیدستر است که خایه ٔ سگ آبی (قندز) باشد و آنرا بعربی خصیةالکلب البحر خوانند و آنرا جندبیدست هم گویند بحذف حرف آخر. (برهان ). رجوع به جُنْد و جندبیدست و جندبادستر شود.