گوالندهلغتنامه دهخداگوالنده . [ گ ُ ل َ دَ / دِ ] (نف ) نامی . نموکننده . بالنده . || جنباننده ٔ کودک به روی دستها و یا زانوها. (ناظم الاطباء). || آنکه قدرت درست راه رفتن ندارد و بر زمین میخزد(؟) : رود خاک درش عالم برومال گوالنده
وژولندهلغتنامه دهخداوژولنده . [ وُ ل َ دَ / دِ ] (نف ) شور و غوغا و تقاضاکننده و برانگیزاننده به جنگ را گویند، و به ترکی شرباشارن خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء).