بازتاب عُقزنیgag reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنش غیرارادی نوزاد هنگامی که یک شیء سفت به بخش پسین دهان او برخورد میکند
پژواک قلابشکلhook echoواژههای مصوب فرهنگستانپژواکی به شکل چنگک بر روی صفحۀ رادار که از بازتابندگی زیاد امواج در طی کشیده شدن بارش به درون مارپیچ میانچرخند به وجود میآید
وق وقلغتنامه دهخداوق وق . [ وَ وَ ] (اِ صوت ) وغ وغ . آواز سگ . عوعو. (یادداشت مرحوم دهخدا).- وق وق کردن ؛ عوعوکردن سگ . وغ وغ کردن .
گوکلغتنامه دهخداگوک . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان گوک بخش شهداد شهرستان کرمان . واقع در 100هزارگزی جنوب شهداد، سر راه فرعی کرمان به شهداد. کوهستانی ، سردسیر و سکنه ٔ آن 5500 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و انواع میوه
گوکلغتنامه دهخداگوک . (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان . این دهستان در جنوب شهداد واقع شده و حدود آن بشرح زیر است . از شمال به دهستان حومه ٔ شهداد از خاوربه دهستان نسک ، از جنوب به دهستان تهرود و از باختربه دهستان حومه ٔ ماهان . موقعیت آن کوهستانی است . قراء آن در دره ها واقع
گوکلغتنامه دهخداگوک .(اِ) تکمه را گویند و معرب آن قوقه بود. (جهانگیری ). به معنی تکمه است و معرب آن قوقه است . (انجمن آرا). تکمه ٔ گریبان باشد و آن را گوی گریبان هم می گویند.(برهان ). شکل قدیم گو، گوی . (حاشیه ٔ برهان ). رجوع به گوکه و گوگ شود. || دانه های سختی که در اعضا بهم می رسد و درد نم
چگوکلغتنامه دهخداچگوک . [ چ َ ] (اِ) چکاوک را گویند که بعربی قبره خوانند. (برهان ). چکاوک . (ناظم الاطباء). چکاو. چکاوه . رجوع به چکاو و چکاوک و چکاوه شود.
چگوکلغتنامه دهخداچگوک . [ چ ُ ] (اِ) بمعنی چغوک است که گنجشک باشد. (برهان ) (از جهانگیری ) (از آنندراج ). گنجشک که چغوک و چغک نیز گویند. (رشیدی ). چغوک . (ناظم الاطباء). چکوک و چگک . عصفور : آنکه شهباز همتش گه صیدکرکس چرخ بشکرد چو چگوک .
چنگوکلغتنامه دهخداچنگوک . [ چ َ ] (ص )شخصی را گویند که از بیماری برخاسته باشد و از ضعف دست بر دیوار گرفته راه رود. (برهان ). بیماری که تازه از بیماری برخاسته و به امداد و اعانت کسی و یا چیزی حرکت می کند. چنگلوک . || مردم دست و پا کچ را گفته اند. (برهان ). بمعنی چنگلوک است . (آنندراج ) (انجمن آ