رمدةلغتنامه دهخدارمدة. [ رِ دَ ] (ع اِ) چیز اندک و حقیر، منه : ماترکوا الا رمدة حتان ؛ ای لم یبق منهم الا ما تدلک به یدیک ثم تنفخه فی الریح بعد حته . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) .
رمضةلغتنامه دهخدارمضة. [ رَ م ِ ض َ ] (ع ص ) زن که رانهای او با هم ساید در رفتن . (منتهی الارب )(آنندراج ). زنی که یکی از رانهایش بر دیگری بساید. (از متن اللغه ). || ارض رمضةالحجارة؛ زمین سنگ ریزه های تفسان ناک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
رمیدهلغتنامه دهخدارمیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) رم زده . رم خورده . رم دیده . رم کرده . (آنندراج ). ترسیده . هراس دیده . متوحش . دورشده از وحشت و کراهت : از ما رها شدی دگری را رهی شدی از م