گیسووارلغتنامه دهخداگیسووار. (ص مرکب ) چون گیسو. گیسووش . مانند گیسو در سیاهی و بلندی و رشته : آن چنگ ازرق سار بین زر رشته در منقار بین در قید گیسووار بین پایش گرفتار آمده .خاقانی .
سوگوارلغتنامه دهخداسوگوار. (ص مرکب ) (از: سوگ + وار، پسوند اتصاف ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مصیبت زده . صاحب ماتم را گویند چه سوگ به معنی ماتم و وار به معنی صاحب است . (برهان ). ماتم زده . (فرهنگ رشیدی ) : بدو گفت پیران که ای شهریارچه بودت که گشتی چنین س
گیسوفشلغتنامه دهخداگیسوفش . [ ف َ ] (ص مرکب ) مرکب از: گیسو + فش (به معنی مانند) گیسووش . گیسووار. همانند گیسو. چون گیسو. || موی گردن و کاکلی اسب که همچون گیسو باشد. دارای فشی چو گیسو و فش ، موی کاکل اسب است . (از برهان ذیل کلمه ٔ فش ) و کنایه از اسبی که موی کاکل بلند دارد :</s
زررشتهلغتنامه دهخدازررشته . [ زَ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) گلابتون و تار زر. (ناظم الاطباء). رشته ٔ زر. رشته ای که به زر یا به رنگ زر ساخته باشند چنانکه در زردوزی بکار برند : تنم از اشک به زر رشته ٔ خونین ماندهیچ زر رشته از این ت