یخانیدنلغتنامه دهخدایخانیدن . [ ی َ دَ ] (مص جعلی ) مصدر منحوت از یخ ، به معنی سخت سرد کردن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یخ شود.
خوندنلغتنامه دهخداخوندن . [ خ ُ دَ ] (مص ) خواندن . قرائت کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به خواندن شود.
خاندانفرهنگ فارسی عمید۱. خانواده.۲. دودمان: ◻︎ مگر دشمن خاندان خودی / که با خانمانها پسندی بدی (سعدی: لغتنامه: خاندان).
خاندانلغتنامه دهخداخاندان . [ ن َ ] (اِ مرکب ) دوده . تبار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آل . (مجمل اللغة). دودمان . (شرفنامه ٔ منیری ). قبیله . اهل بیت . عترت . خانمان . خانواده : بدآمد بدین خاندان بزرگ همه میش گشتیم و دشمن چو گرک . فردوسی .<