یعافیرلغتنامه دهخدایعافیر. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یعفور. (از ناظم الاطباء) (دهار). رمه ٔ تکه از آهو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به یعفور شود.
حافرلغتنامه دهخداحافر. [ ف ِ ] (اِخ ) (چاه ...) مقاطعه ای در فلسطین و قول صحیح آنست که در یهودا که یوشع آن را مفتوح ساخت واقع است و دور نیست که همان شهر حالیه باشد (یوشع 12:17) و ذریه ٔ حافر را حافریان گویند. (سفر اعداد <span
حافرلغتنامه دهخداحافر. [ ف ِ ] (اِخ ) دیهی است میان بالس و حلب و دیر حافر بدانجاست . راعی گوید : أَ من آل وسنی آخراللیل زائرو وادی العویر دوننا والسواخرتخطت الینا رکن هیف و حافرطروقاً و انی منک هیف و حافر.و همه ٔ این نامها مواضعی نزدیک به شام میباش
حافرلغتنامه دهخداحافر. [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حفر. کننده ٔچاه و جز آن . (غیاث ). || (اِ) سنب . سم . (مهذب الاسماء). سم ستور. (منتهی الارب ). سم اسب و استر و خر. سنب چارپای . ج ، حوافر. (مهذب الاسماء). حافر، هو غیرالمشقوق فی ذوات الاربع و هو عرض القرن فی ذوات الاظلاف و لم یجتمع القرن و ال
حافردیکشنری عربی به فارسیسم , کفشک , حيوان سم دار , باسم زدن , لگد زدن , پاي کوبيدن , رقصيدن , بشکل سم
یعفورلغتنامه دهخدایعفور. [ ی َ ] (ع اِ) آهوبره . گوزن بچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آهوبره که اندک مایه قوت گرفته باشد. (دهار) (از مهذب الاسماء). آهوبچه ٔ میان خشف ورشا. ج ، یعافیر. (یادداشت مؤلف ). || آواز. || جنبش . || پاره ای از شب . ج ، یعافیر. (از منتهی الارب ) (آنندراج