یقطینلغتنامه دهخدایقطین . [ ی َ ] (اِخ ) از وجوه دعات اهل بیت بوده و مروان قصد گرفتن او کرد و او بگریخت و چون دولت هاشمیه مستقر گشت یقطین ظاهر شد و همواره در خدمت ابوالعباس و ابوجعفر منصور می زیست و معهذا معتقد به آل علی علیهم السلام بود و مانند فرزندان خویش به امامت آنان ایمان داشت و اموال خد
یقطینلغتنامه دهخدایقطین . [ ی َ ] (ع اِ) گیاه بی ساق مثل درخت کدو و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). هر درختی که برروی زمین گسترده شود و دارای تنه ای که بر روی آن برپا باشد نبود مانند درخت کدو و جز آن که بیشتر بر کدو اطلاق شود. قوله تعالی : و أنبتنا علیه ش
یقطینفرهنگ فارسی عمید۱. هر گیاه میوهدار که ساقههای آن روی زمین بخوابد، مثل بوتۀ کدو، خربزه، هندوانه، و خیار.۲. کدو.
کتنلغتنامه دهخداکتن . [ ک َ ت َ ] (ع مص ) آلوده شدن لب به دود و سیاهی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دود گرفتن . (از اقرب الموارد). || چرک گردیدن . (از ناظم الاطباء). چرک گرفتن . (از اقرب الموارد). || چسبیدن به لبهای شتر اثر سبزی گیاه . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چسبان ش
کتنلغتنامه دهخداکتن . [ ک َ ت َ ] (ع اِ) ریم و چرک . || خاک بن خرمابن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) دودگرفتگی خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سیاهی گرفتن لب . یقال : کتنت محافل البعیر من اکل العشب ؛ اذا لزق به اثر خضرته . (منتهی الارب ). سیاهی گرفتگی لب .
کتنلغتنامه دهخداکتن . [ ک َ ت ِ ] (ع ص ) ریمناک . چرکین . ریمگین .- سقاء کتن ؛ مشک چرکین و ریمناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
کتنلغتنامه دهخداکتن . [ ک َ ت ِ / ک ِ ] (ع اِ) کاسه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قدح . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
یقطینةلغتنامه دهخدایقطینة. [ ی َ ن َ ] (ع اِ) کدوی تر و تازه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به یقطین شود.
یقطینیلغتنامه دهخدایقطینی . [ ی َ ] (اِخ ) محمدبن احمد... یقطینی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از راویان بود و از فضل بن موسی بصری روایت کرد و ابوحفص بن شاهین و جز او از وی روایت دارند. (از لباب الانساب ).
یقطینیلغتنامه دهخدایقطینی . [ ی َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن علی ... یقطینی بغدادی ، مکنی به ابوجعفر. مردی باهوش و فهمیده و راستگو بود و در طلب حدیث به جزیره و شام و بلاد دیگر رفت و از ابوحنیفه ٔ قاضی و جز وی حدیث شنید. ابونعیم اصفهانی و جز او از وی روایت دارند. یقطینی از ثقات بود و به سال <span cl
علی بغدادیلغتنامه دهخداعلی بغدادی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن یقطین بن موسی کوفی بغدادی . رجوع به علی کوفی شود.
اسلملغتنامه دهخدااسلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) مولای علی بن یقطین . رجوع به سلم شود. (تنقیح المقال ج 1 ص 126).
شجریتلغتنامه دهخداشجریت . [ ش َ ج َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ) درخت بودن . از شجر عربی به اضافه ٔ «یّت » مصدری ترکیب شده و این گونه مصادر را اصطلاحاً مصدر صناعی یا جعلی گویند : و نبات آن (یاسمین ) مابین شجر و یقطین است یعنی نه مانند درخت ایستاده است و نه مانند یقطین بر زمین
کدوبنلغتنامه دهخداکدوبن . [ ک َ ب ُ ] (اِ مرکب ) بیخ و ریشه و بته ٔ کدو. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). یقطین . (یادداشت مؤلف ) : نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی بررست و بردوید بر او بر بروز بیست .ناصرخسرو.
یقطینةلغتنامه دهخدایقطینة. [ ی َ ن َ ] (ع اِ) کدوی تر و تازه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به یقطین شود.
یقطینیلغتنامه دهخدایقطینی . [ ی َ ] (اِخ ) محمدبن احمد... یقطینی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از راویان بود و از فضل بن موسی بصری روایت کرد و ابوحفص بن شاهین و جز او از وی روایت دارند. (از لباب الانساب ).
یقطینیلغتنامه دهخدایقطینی . [ ی َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن علی ... یقطینی بغدادی ، مکنی به ابوجعفر. مردی باهوش و فهمیده و راستگو بود و در طلب حدیث به جزیره و شام و بلاد دیگر رفت و از ابوحنیفه ٔ قاضی و جز وی حدیث شنید. ابونعیم اصفهانی و جز او از وی روایت دارند. یقطینی از ثقات بود و به سال <span cl