یومیلغتنامه دهخدایومی . [ ی َ می ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به یوم . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یوم شود. || روزانه و هرروزی . (ناظم الاطباء).
بازی همدستیcooperative gameواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازی که در آن گروههای بازیگر با یکدیگر مشارکت میکنند و بازیگران منفرد، بهجای رقابت، با یکدیگر مشارکت دارند
بازی حرکتهمزمانsimultaneous move gameواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازی که در آن هر بازیگر بدون آگاهی از کنش دیگران دست به یک کنش مشخص میزند
پومپئیلغتنامه دهخداپومپئی . [ پ ُ پ ِ ] (اِخ ) نام ناحیه و شهری در دامنه ٔ کوه آتش فشان وزوو به ایتالیا، نزدیک ناپل و آن شهرکی بوده است دارای سی هزار جمعیت که در سال 79 م . زیر مواد مذاب آتشفشان کوه وزوو مدفون گردید، و در 1748
پومپیلغتنامه دهخداپومپی . [ پ ُ پ ِ ] (اِخ ) کمونی از مرت اِمُزل اُستان نانسی ، نزدیک مزل بفرانسه . دارای 4804 تن سکنه و راه آهن .
ژومیژلغتنامه دهخداژومیژ. [ ی ِ ] (اِخ ) نام دهستان سِن ِ سفلی از ولایت روئن کنار سن ، دارای 870 تن سکنه . بدانجا خرابه های دیری است که بسال 654 م . سن فیلبر یا فیلیبر بنا کرده است .
یومیهلغتنامه دهخدایومیه . [ ی َ / یُو می ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) روزانه . هرروز. هرروزه . همه روزه . (یادداشت مؤلف ). روزانه و هرروزی . (ناظم الاطباء). || چیزی که هرروز به طور استمرار به کسی می دهند. (ناظم الاطباء).
خیاملغتنامه دهخداخیام . [ خ ِ ] (ع اِ) یومی از ایام معروف عربان است که درآن خیمه ها برافراشته بودند. (یادداشت بخط مؤلف ).
غبیطانلغتنامه دهخداغبیطان . [ غ َ ] (اِخ ) (مثنی )موضعی است و آن را یومی است ، یا غبیط و غبیطان هر دو یک موضع است . (منتهی الارب ). رجوع به غبیطالمدرة شود. || یوم الغبیطین . رجوع به غبیطین شود.
حدسلغتنامه دهخداحدس . [ ح ُ دُ ] (اِخ ) یوم ذی حدس ؛ نام یومی (حرب و جنگی ) از ایام عرب است . (معجم البلدان از خط ابوالحسین بن الفرات ).
ترجلغتنامه دهخداترج . [ ت َ ] (اِخ ) (یوم ...) یومی مشهور از ایام عرب است و در آن لقیطبن زرارة بدست کمیت بن حنظله اسیر گردید. (از معجم البلدان ).
جریحانلغتنامه دهخداجریحان . [ ج َ ] (اِخ ) یوم جریحان . از ایام عرب پس از اسلام است . و آن یومی است مربوط به قحطبه بر ضد مردم شام و تمیم بن نصر سیار. (مجمع الامثال میدانی ).
یومیهلغتنامه دهخدایومیه . [ ی َ / یُو می ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) روزانه . هرروز. هرروزه . همه روزه . (یادداشت مؤلف ). روزانه و هرروزی . (ناظم الاطباء). || چیزی که هرروز به طور استمرار به کسی می دهند. (ناظم الاطباء).
علی فیومیلغتنامه دهخداعلی فیومی . [ ع َ ی ِ ف َی ْ یو ] (اِخ ) ابن محمدبن علی مقری فیومی . مورخ بود و در سال 770 هَ . ق . درگذشت . او راست : نثرالجمان فی تراجم الاعیان . (از معجم المؤلفین از فهرس المخطوطات المصوره ٔ لطفی عبدالبدیع).
قیومیلغتنامه دهخداقیومی . [ ق َی ْ یو ] (حامص ) قیوم بودن . قائم بالذات بودن . پایندگی . (فرهنگ فارسی معین ).
بیومیلغتنامه دهخدابیومی . [ ب َی ْ یو ] (اِخ ) علی بن حجازی بن محمد خلوتی نقشبندی . مؤسس طریقت بیومیه . رجوع به علی بیومی و بیومیة شود.