آدمیلغتنامه دهخداآدمی . [ دَ ] (ع اِ)یک تن از اولاد آدم ابوالبشر. اِنس . اِنسی . انسان . بشر. مردم . مردمی . ناس . اناس . ج ، آدمیین : شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب فرزند آدمی بتو اندر بشیب و تیب . رودکی .چنین گفت ه̍رون مرا روز
اپیدمیفرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) شیوع بیماریای که میتواند افراد بسیاری را همزمان مبتلا کند.۲. [مجاز] شیوع یک پدیده یا رفتار.
اپیدمیفرهنگ فارسی معین(اِ دِ) [ فر. ] (اِ.) عارضه یا بیماری عام ، بیماری ای که به عموم مردم سرایت کرده باشد، مسری ، همه گیر (فره ).
اپیدمیولوژیفرهنگ فارسی معین(اِ دِ یُ لُ) [ فر. ] (اِ.) مطالعة نحوة انتشار بیماری ها و عوامل بیماری زا یا هر عاملی که به سلامت مربوط باشد، همه گیرشناسی . (فره ).
اپیدمیفرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) شیوع بیماریای که میتواند افراد بسیاری را همزمان مبتلا کند.۲. [مجاز] شیوع یک پدیده یا رفتار.
اپیدمیفرهنگ فارسی معین(اِ دِ) [ فر. ] (اِ.) عارضه یا بیماری عام ، بیماری ای که به عموم مردم سرایت کرده باشد، مسری ، همه گیر (فره ).
اپیدمیولوژیفرهنگ فارسی معین(اِ دِ یُ لُ) [ فر. ] (اِ.) مطالعة نحوة انتشار بیماری ها و عوامل بیماری زا یا هر عاملی که به سلامت مربوط باشد، همه گیرشناسی . (فره ).
حلقه 4ring 1واژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای با دو عمل دوتایی شرکتپذیر موسوم به جمع و ضرب که با عمل جمع یک گروه آبلی است و ضرب نسبت به جمع از چپ و راست توزیعپذیر است
حلقۀ آرتینیArtinian ringواژههای مصوب فرهنگستانحلقهای که هر زنجیرۀ نزولی از آرمانههای آن متناهی باشد
حلقۀ آسیبزادtraumatic ring, traumatic zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از بافت زخمیشده که در نتیجۀ آسیبدیدگی بُنلاد ایجاد میشود