پیشهگِرداییagglomerationواژههای مصوب فرهنگستانتجمع فعالیتها یا بنگاههای اقتصادی در یک منطقه به جای پراکنش در مناطق مختلف جغرافیایی متـ . گِردایی
کلوخگیagglomerationواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی بسپار- تایر، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] تجمع ذرات یا قطرات یا حبابها در یک پراکنه [مهندسی مواد و متالورژی، مهندسی بسپار- تایر] بههمچسبیدگی دانههای ریز که سبب میشود به شکل دانههای درشتتر ظاهر شوند
agglomeratingدیکشنری انگلیسی به فارسیagglomerating، متراکم شدن، گرد کردن، جمع کردن، انباشتن، گرد امدن
صرفة تجمعagglomeration economiesواژههای مصوب فرهنگستانمنافع بهدستآمده از تمرکز فعالیتهای اقتصادی نیز: صرفة مقیاس برونی external economies of scale