alertدیکشنری انگلیسی به فارسیهشدار، اعلام خطر، اژیر هوایی، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن، هوشیار، مواظب، متوجه، زیرک، گوش بزنگ، محتاط
پیشآگاهی مصاحبهinterview alertواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات یا مطلب کوتاهی در زمینۀ زمان و مکان و موضوع یک مصاحبه که مدتی پیش از مصاحبه روابطعمومی برای مصاحبهشونده ارسال میکند
آمادهباش زمینیground alertواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن هواپیمای شکاری بر روی زمین آمادۀ انجام عملیات سریع است