assayedدیکشنری انگلیسی به فارسیتست شده، سنجیدن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، تحقیق کردن، ازمایش کردن، ازمودن، عیارگیری کردن، عیار گرفتن، باز جویی کردن
تمامبهجلوfull ahead, full speed aheadواژههای مصوب فرهنگستانفرمان حرکت به جلو با حداکثر دورِ ممکن موتور
مقدارسنجی 2assayواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] تعیین مقدار کمی یا کیفی اجزای یک ماده [علوم دارویی] تعیین مقدار هریک از اجزای دارویی موجود در فراورده متـ . تعیین مقدار
بالگرد هجومیassault helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که از آن در جابهجایی نیروهای هجومی خودی برای درگیری با نیروهای دشمن و حمله به آنها یا تصرف و حفظ عوارض حساس منطقة عملیات استفاده میشود