assistanceدیکشنری انگلیسی به فارسیمعاونت، کمک، مساعدت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، مدد، همدستی، پایمردی، مراعات
assistancesدیکشنری انگلیسی به فارسیکمک ها، کمک، مساعدت، معاونت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، مدد، همدستی، پایمردی، مراعات
یاریدیکشنری فارسی به انگلیسیagency, aid, assist, assistance, help, lift, relief, succor, succour, support
پایمردیدیکشنری فارسی به انگلیسیassist, assistance, help, ministration, ministry, perseverance, persistence, relief, service, stewardship, succor, succour, support
assistancesدیکشنری انگلیسی به فارسیکمک ها، کمک، مساعدت، معاونت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، مدد، همدستی، پایمردی، مراعات
سامانۀ رانندهیاری پیشآگاهadvance driver assistanceواژههای مصوب فرهنگستانهریک از سامانههایی که برای کمک به راننده در هنگام رانندگی طراحی میشود، مانند سامانههای موقعیتیابی و هشدار تصادف
انتخاباتیاریelection assistance, electoral assistanceواژههای مصوب فرهنگستانتأمین ملزومات فنی یا مادی برای برگزاری انتخابات