authorityدیکشنری انگلیسی به فارسیقدرت، اختیار، اجازه، اعتبار، نفوذ، تسلط، توانایی، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی
مرجع مجازشناسیauthorityواژههای مصوب فرهنگستانفرد یا نهاد تعیینشده با حقوق و مسئولیتهای مشخص برای واپایش یک فضای مدیریتی
سازمان بستر آبهای بینالمللیInternational Seabed Authorityواژههای مصوب فرهنگستانسازمانی که در سال 1994 میلادی برای مدیریت منابع و فعالیتهای مرتبط در بستر بینالمللی دریاها در فراسوی قلمروهای ملی ایجاد شد