balkedدیکشنری انگلیسی به فارسیبله، طفره رفتن از، مانع شدن، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن، مانع رشدونموشدن
نشست نافرجامbaulked landing, baulk 3واژههای مصوب فرهنگستاننشستی که در پی پیشامدهای واپسین مراحل تقرب نیمهتمام میماند