bearingدیکشنری انگلیسی به فارسییاتاقان، جهت، بردباری، سلوک، طاقت، وضع، رفتار، زاد و ولد، زایش، متکا، نسبت، متحمل
برینکلغتنامه دهخدابرینک . [ ب ُ ن َ ] (اِ مصغر) برینه . قاچ . (یادداشت دهخدا). بُرین . رجوع به برین و برینه شود.