بککلغتنامه دهخدابکک . [ب ُ ک ُ ] (ع ص ، اِ) نوجوانان سخت بدن . || خران بانشاط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بخقلغتنامه دهخدابخق . [ ب َ ] (ع مص ) کور کردن چشم کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). یک چشم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اعور کردن . (از اقرب الموارد).