بواللغتنامه دهخدابوال . [ ب ُ ] (ع اِ) علتی است که بول بسیار آرد. یقال : اخذه البوال . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از بحر الجواهر). آنکه بول باز نتواند داشت . (مهذب الاسماء). مرضی است که شاش بسیار آرد. (آنندراج ). || بیماری دیابیطوس . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
بواللغتنامه دهخدابوال .[ ب َوْ وا ] (ع ص ) کسی که بول بسیار کند. || آنکه در جامه ٔ خواب بول کند. || مبتلا به بیماری دیابیطوس . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
بوللغتنامه دهخدابول . [ ب َ ] (ع اِ) کمیز. ج ، ابوال . (منتهی الارب ). آبی که از کلیه ها ترابد و در مثانه جمع گردد و بطور طبیعی دفع شود. ج ، ابوال . (از اقرب الموارد). شاش . و فارسیان با لفظ کردن بمعنی شاشیدن استعمال نمایند. (آنندراج ). کمیز و شاش . ج ، ابوال .(مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).