bilgeدیکشنری انگلیسی به فارسیشیر، اب ته کشتی، شکم بشکه، هر چیز زننده و متعفن، تراوش کردن، رخنه پیدا کردن
بالة غلتگیرbilge keel, bilge pieceواژههای مصوب فرهنگستانبالهای کوچک در طول بدنة شناور، کمی بالاتر از مازه و در امتداد خن که مانع از غلتش شناور میشود
مازک خنbilge keelsonواژههای مصوب فرهنگستانتیرکی در امتداد طول کشتی که از میان قابها، که در محل خن قرار دارند میگذرد
bilgesدیکشنری انگلیسی به فارسیمیلی ثانیه، اب ته کشتی، شکم بشکه، هر چیز زننده و متعفن، تراوش کردن، رخنه پیدا کردن
bilgesدیکشنری انگلیسی به فارسیمیلی ثانیه، اب ته کشتی، شکم بشکه، هر چیز زننده و متعفن، تراوش کردن، رخنه پیدا کردن