botherدیکشنری انگلیسی به فارسیزحمت، پریشانی، رنجش، عذاب دهنده، مایه زحمت، زحمت دادن، عذاب دادن، درد سر دادن، مخل اسایش شدن، نگران شدن، نگران کردن، جوش زدن و خودخوری کردن
batterدیکشنری انگلیسی به فارسیخمیر، خمیدگی، خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن