کفچوللغتنامه دهخداکفچول . [ ک َ ] (ص ، اِ) کفچوک در همه معانی . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ پیشین شود.
کفوللغتنامه دهخداکفول . [ ک ُ ] (ع مص ) پذیرفتار کسی گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضامن شدن کسی را. (از اقرب الموارد). پایندانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) کفل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به کُفل شود.