castدیکشنری انگلیسی به فارسیقالب، گچ گیری، مهره ریزی، طاساندازی، انداختن، ریختن، در قالب قرار دادن، معین کردن، پخش کردن، افکندن، بشکل در اوردن، مطرود
castellanدیکشنری انگلیسی به فارسیکاستلان، دژبان، حاکم قصر، بانوی حاکم قلعه، کمربند زنجیری زنانه، افسر فرمانده قصر
castellanدیکشنری انگلیسی به فارسیکاستلان، دژبان، حاکم قصر، بانوی حاکم قلعه، کمربند زنجیری زنانه، افسر فرمانده قصر