خرخاشلغتنامه دهخداخرخاش . [ خ َ ] (اِ) ظاهراً بمعنی گفتگوست : گفت هر شش را بگیرید ای دو خصم من شوم آزاد بی خرخاش و وصم .مولوی (مثنوی ).
خرکوسلغتنامه دهخداخرکوس . [ خ َ ] (ع اِ) بارهنگ و آن گیاهی است دارویی ودر فارس خرگوش نامیده میشود. (از دزی ج 1 ص 366). ظاهراً همان خرگوشک باید باشد. رجوع به خرگوشک شود.