دور کمر 2waist circumferenceواژههای مصوب فرهنگستاناندازهگیری تنسنجشی که اندازۀ دور کمر را مشخص میکند
زاویۀ محاطیinscribed angle, angle at a circumferenceواژههای مصوب فرهنگستانزاویهای که رأس آن بر محیط دایره قرار دارد و اضلاع آن وترهای دایره هستند
پیراموندیکشنری فارسی به انگلیسیaround, circle, circuit, circum-, circumference, compass, girth, perimeter, periphery
محیطدیکشنری فارسی به انگلیسیair, ambience, ambient, atmosphere, circuit, circumference, community, eco-, environment, girth, medium, milieu, perimeter, periphery, precincts, surroundings
دور کمر 2waist circumferenceواژههای مصوب فرهنگستاناندازهگیری تنسنجشی که اندازۀ دور کمر را مشخص میکند
زاویۀ محاطیinscribed angle, angle at a circumferenceواژههای مصوب فرهنگستانزاویهای که رأس آن بر محیط دایره قرار دارد و اضلاع آن وترهای دایره هستند