cleansدیکشنری انگلیسی به فارسیتمیز کردن، پاک کردن، درست کردن، تصفیه کردن، زدودن، منزهکردن، تنظیف کردن
دادههای پیراستهcleansed dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که خطاهای آنها تصحیح و کیفیت آنها با توجه به اهداف خاص بالا برده شده باشد
پاک کردندیکشنری فارسی به انگلیسیblot, clean, cleanse, erase, expunge, pick, purify, rub, sop, sweep, wash