کلوملغتنامه دهخداکلوم . [ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کَلم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جراحتها. (غیاث ). خستگیها. جراحتها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کَلم شود.
کلونلغتنامه دهخداکلون . [ ک ُ ] (اِ) کلان . قید چوبی که پشت در نصب کنند و در را بدان بندند. (فرهنگ فارسی معین ). کلان . کلیدان . غلق . فلج .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چفت و بست پشت در. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). و رجوع به کلان شود.
کلونلغتنامه دهخداکلون . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش جویم است که در شهرستان لار واقع است و 167 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کلویملغتنامه دهخداکلویم . [ ک َل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان طارم بالاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 244 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کلیونلغتنامه دهخداکلیون . [ ک ُ ] (اِ) جامه ای را گویند که از هفت رنگ بافته باشند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). با کاف پارسی (گلیون ) است مخفف انگلیون . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به گلیون و انگلیون شود.