compressionدیکشنری انگلیسی به فارسیفشرده سازی، فشار، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی، اختصار، ضغطه
تراکمدیکشنری فارسی به انگلیسیagglomeration, compactness, compression, congestion, crush, density, pressure
فشردهسازی ۱compression 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایند کوچکسازی اندازة پرونده، اعم از نوشتاری و نگارهای و صوتی و ویدیویی متـ . فشردهسازی دادهها data compression
تراکم سازگارadaptive compressionواژههای مصوب فرهنگستانمدار تراکمی دارای زمانهای رهایی متفاوت که بهصورت خودکار تغییر میکند متـ . تراکم تغییرپذیر variable compression
compressionsدیکشنری انگلیسی به فارسیفشرده سازی، فشار، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی، اختصار، ضغطه
درهمرفتگی نوارband compressionواژههای مصوب فرهنگستانحالت عدم وضوح در نوارهای موجود در خودپرتونگارههای (autoradiogram) حاصل از ژلهای توالییابی بهطوریکه نتوان از روی آنها دقیقاً دِنا را مشخص کرد
تراکم بیدرروadiabatic compressionواژههای مصوب فرهنگستانکاهش حجم سامانه بدون تبادل گرما با محیط پیرامون