cracksدیکشنری انگلیسی به فارسیترک ها، ترک، شکاف، رخنه، تق تق، کاف، ترق و تروق، انشقاق، ترکانیدن، را بصدا دراوردن، شکاف برداشتن، ترکیدن، تق کردن، تق تق کردن
scragsدیکشنری انگلیسی به فارسیضایعات، ادم لاغر، جانور نحیف، چیز لاغر، خفه کردن، بدار اویختن، گلوی کسی یا چیزی را گرفتن
تَرَکهای میاناinterface cracksواژههای مصوب فرهنگستانترکهای ناشی از عدم امتزاج بین فلز جوش و فلز پایه در اتصال فلزات ناهمجنس
تَرَکسارchecking 1, check cracksواژههای مصوب فرهنگستانترکهای ریز بر سطح قطعۀ لاستیک، مانند تایر، که براثر اکسایش یا پیرش پدید میآید
تَرَکسارchecking 1, check cracksواژههای مصوب فرهنگستانترکهای ریز بر سطح قطعۀ لاستیک، مانند تایر، که براثر اکسایش یا پیرش پدید میآید
ترکهای پلکانیen echelon cracksواژههای مصوب فرهنگستاندستهای درزه یا رگه که با الگوی پلهای رو به چپ یا راست جابهجا شدهاند
تَرَکهای میاناinterface cracksواژههای مصوب فرهنگستانترکهای ناشی از عدم امتزاج بین فلز جوش و فلز پایه در اتصال فلزات ناهمجنس