cuffدیکشنری انگلیسی به فارسیکاف، دکمه سر دست، سیلی، سراستین، دست بند، سردست پیراهن مردانه، ضربت، مشت، سیلی نرم، دستبند اهنین زدن به
پرّهمُچblade cuffواژههای مصوب فرهنگستانپوشش فلزی یا چوبی یا پلاستیکی که دور قسمت ساقة پرّة ملخ نصب میشود تا حالت ماهیوار پرّه را در بخش محور ملخ حفظ کند
خفت شاخگاویcow hitch, girth hitchواژههای مصوب فرهنگستانخفتی برای بستن میانۀ یک طناب به طناب دیگر یا تیر یا حلقه
جنون گاویmad cow disease,bovine spongiform encephalopathy, BSEواژههای مصوب فرهنگستانبیماری مشترک بین انسان و حیوان که ازطریق مصرف گوشت گاو آلوده به انسان منتقل میشود
cuffsدیکشنری انگلیسی به فارسیکاف ها، دکمه سر دست، سیلی، سراستین، دست بند، سردست پیراهن مردانه، ضربت، مشت، سیلی نرم، دستبند اهنین زدن به
cuffsدیکشنری انگلیسی به فارسیکاف ها، دکمه سر دست، سیلی، سراستین، دست بند، سردست پیراهن مردانه، ضربت، مشت، سیلی نرم، دستبند اهنین زدن به
پرّهمُچblade cuffواژههای مصوب فرهنگستانپوشش فلزی یا چوبی یا پلاستیکی که دور قسمت ساقة پرّة ملخ نصب میشود تا حالت ماهیوار پرّه را در بخش محور ملخ حفظ کند