فریبگرdecoyواژههای مصوب فرهنگستانبدل یک شخص یا شیء یا پدیده که هدف آن فریب تجهیزات مراقبتی و جاسوسی دشمن یا گمراه کردن عملیات ارزیابی آنهاست
decayدیکشنری انگلیسی به فارسیفرو ریختن، پوسیدگی، زوال، فساد، تنزل، تباهی، خرابی، فاسد شدن، خراب شدن، محو شدن، تباه شدن، پوسیدن، ضایع کردن، تنزل کردن، منحط شدن
فریبگر دنبالهایtowed decoyواژههای مصوب فرهنگستانوسیلۀ خودحفاظتی دارای اختلالگر که در دنبالۀ هواپیما کشیده میشود و هدف از آن ایجاد هدف کاذب برای فریب موشک نزدیکشونده است
فریبگر یکبارمصرفexpendable decoyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فریبگر که از هواپیما پرتاب میشود و پس از ایجاد هدفهای کاذب در صفحۀ رادار دشمن بیاستفاده میشود