demandدیکشنری انگلیسی به فارسیتقاضا، درخواست، مطالبه، خواست، طلب، نیاز، مطالبه کردن، تقاضا کردن، طلب کردن، خواستار شدن
خاز 1BOD, biochemical oxygen demandواژههای مصوب فرهنگستانمقدار اکسیژن محلول در آب که ریزاندامگانها در طی مدتی معین برای فعلوانفعالات زیستشناختی مصرف کنند متـ . خواست اکسیژن زیستشیمیایی