disciplineدیکشنری انگلیسی به فارسیانضباط، نظم، تادیب، انتظام، ترتیب، تادیب کردن، تحت نظم و ترتیب در اوردن
انضباطdiscipline 1واژههای مصوب فرهنگستانقانون یا مجموعهقوانین حاکم بر رفتار یا فعالیت سربازان و دیگر نظامیان
رشته 1discipline 2واژههای مصوب فرهنگستانهریک از حوزههای تخصصی در یک ورزش، مطابق با طبقهبندی کمیتۀ بینالمللی المپیک
نظم صفqueue disciplineواژههای مصوب فرهنگستانروال حاکم بر صف که خدماتدهی به صف براساس آن صورت میگیرد؛ مثلاً خدماتدهی ممکن است بر این اساس صورت گیرد که نخست افزارههایی خدمات دریافت میکنند که در آغاز صف باشند
disciplinesدیکشنری انگلیسی به فارسیرشته ها، انضباط، نظم، تادیب، انتظام، ترتیب، تادیب کردن، تحت نظم و ترتیب در اوردن