divideدیکشنری انگلیسی به فارسیتقسیم کنید، اب پخشان، تقسیم کردن، جدا کردن، قسمت کردن، پخش کردن، بخش کردن، مجزا کردن، سوا کردن، طبقه بندی کردن
subdivideدیکشنری انگلیسی به فارسیتقسیم کردن، طبقه بندی کردن، بخشیزه کردن، بقسمت های جزء تقسیم کردن، باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
بادبخشwind divideواژههای مصوب فرهنگستانسیمای نیمهدائمی گردش جوّ، معمولاً پشته یک پرفشار، که سبب اختلاف زیاد سمت باد غالب در دو سوی آن میشود
بادبخش قطبیpolar wind divideواژههای مصوب فرهنگستانمحدودۀ کمفشار بین غربوزان عرضهای میانی و شرقوزان قطبی