دمویلغتنامه دهخدادموی . [ دَ م َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دم به معنی خون باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). رجوع به دم شود.
دمویلغتنامه دهخدادموی . [ دَ م َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دم . خونی : اسهال دموی . (یادداشت مؤلف ). خونین و پرخون . (ناظم الاطباء) : و نیز از بیماری دموی و صفرایی به ماءالشعیر ایمنی بود و اطباءعراق وی را ماء مبارک خوانند. (نوروزنامه ). || آنکه خون زیاد به تن دارد.
دیمولغتنامه دهخدادیمو. (اِخ ) دهی است از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر با 110 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).