دیوفشلغتنامه دهخدادیوفش . [ وْ ف َ ] (ص مرکب ) دیومانند. دیوسار : بدو گفت شاپور کای دیوفش سرخویش در بندگی کرده کش .فردوسی .
overshadowsدیکشنری انگلیسی به فارسیپشت سر گذاشتن، تحت الشعاع قرار دادن، سایه انداختن، تاریک کردن، سایه افکندن بر
پنجرههای آبشارهایcascading windowsواژههای مصوب فرهنگستاندو یا چند پنجره که همپوشانی دارند، اما لبۀ بالایی یعنی نوار عنوان آنها قابل مشاهده است